مصائب ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
شاعر : امیر عظیمی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : مثنوی
شهر آبـستن یک فاجـعۀ سنگـین است دامن عرش حق از خون جگر رنگین است
شهر آذین شده، امروز چه در سر دارد آه، ایـنـجـا چـقــدر کُـفـر، بــرادر دارد
مطربی مشق طرب دارد و هی میرقصد شاعری شعر به لب دارد و هی میرقصد
شام شهریست که با ظلم و ستم آباد است شامی از دیدن اندوه اسیران شاد است
توی این شهر که از زخم زبان لبریز است توی این شهر که از چشم چران لبریز است
چـقـدر عـمـۀ سادات معـطـل شده بود پشت دروازه ساعات معـطل شده بود
عاقبت شهـر پُـر از هلهله شد، واویلا نــوبـت آمــدن قــافــلــه شـد، واویــلا
دلـقکان دور و بر قافـله میرقـصیدند همه بر وضعـیت قـافـله میخـنـدیـدند
اســرا، آه در ایـنـجـا چـقـدر آشـفـتـنـد خارجی، بس که به اولاد پیمبر گـفـتند
روز این شهرِ پُر فتنه عجب تاریک است مردمش بی ادب و کوچۀ آن باریک است
آه، این قوم که نامـوس ندارد ای کاش اُسـرا را سر بـازار نـیارنـد، ای کاش
سـر بـازار شـرر بـر دل ایـوب زدنـد چکمه شمر لعین را چه گران چوب زدند
از رباب، آه ببین خون جگر میخواهند همه از حرمله یک تیر سه پر میخواهند
قـافـله مـستحـق این هـمـه آزار نـبـود که عبورش بدهـند از گـذر اهل یهـود
همه گـفتند که حیـدر شده امروز اسیر دخـتر فـاتـح خـیـبر شده امـروز اسیر
|